دیروز اومده بود دیدنم با یه شاخه گل سرخ
و لبخندی که همیشه آرزوشو داشتم
گریه کرد و گفت دلش برام تنگ شده
ولی من فقط نگاش کردم…
وقتی رفت…
سنگ قبرم از اشکاش خیس شده بود…
دیروز اومده بود دیدنم با یه شاخه گل سرخ
و لبخندی که همیشه آرزوشو داشتم
گریه کرد و گفت دلش برام تنگ شده
ولی من فقط نگاش کردم…
وقتی رفت…
سنگ قبرم از اشکاش خیس شده بود…
به تو که فکر می کنم
بی اختیار
به حماقت خود لبخند می زنم
سیاه لشکری بودم
در عشق تو
و فکر می کردم بازیگر نقش اولم …
افسوس…
شک کرده بـودم کسی بین ماست !
حالا یقین دارم “مـ…ــن” بین دو نفر بودم !
چقدر تفاوت وجود داشت بین واقعیت و طرز فکر من!
ساده بودی مث سایه ..
مث شبنم رو شقایق
مث لبخند سپیده ..
مث شب گریهی عاشق
بی تو شب دوباره آینه ..
روبروی غم گرفته
پنجره بازه به بارون ..
من ولی دلم گرفته
دلم گرفته و متنفرم
از آدم هایی که
میخوان مال اونا باشی
اما خودشون مال تو نیستن!!!
بـﮧ یـآدگـآر سـآعـتـﮯ بَـر دسـﭞ اﭞ بـسـتـﮧ امـ . . .
ڪـﮧ یـادﭞ نـرود !
چـقـدر زمـآن بـآیـد بـگـذرد . .،
تـآ یـڪـﮯ مـثـلِ مـن . . .
دوبـآره عـآشـقِ یـڪـﮯ مـثـلِ تـو شـود . . .
خــدایا دیـــــدی ...؟!!
کلی بـــــاران فرستادی ،
تا اینلکه ها را از دلـــم بشویی... !!!
من که گــــفته بودم لکه نیست ... !!!
زخــماســــت ...
دلــــــــــــــم لک زده واسه یه درددل ساده که تهش پشیمونی نباشه ...
شــب که می شود ...
شـــــــــــروع می شود ،
ای کــــاش هایِ من ...!!!
کاش می فهمیدی درد من چیست
چیز زیادی ازت نمی خواستم
فقط کمی محبت
همین
درد تنهایی کشیدن
مثلِ کشیدنِ خطهایِ رنگی روی کاغذِ سفید
شاهکاری میسازد به نامِ دیوانگی...!
و من این شاهکارِ را به قیمتِ همهٔ فصلهایِ قشنگِ زندگیم
خریده ام...
تو هر چه میخواهی مرا بخوان
دیوانه
خود خواه
بی احساس.......
نمیــــــــفروشــــــــــم..!
دلم خیلی تنگ شده برا اون وقت هایی که
دلت برام تنگ میشد ...
امروز اومد بعد خیلی وقت دلم براش خیلی تنگ شده بود
اماانگاراون اینطوری نبود
دلم می خواست مثل قبل توی آغوشش بگیرتم ونوازشم کنه
امابی اعتناساکت بود حرفی نمیزد
می خواستم بگم تواین مدت که نبودی خیلی دلم برات تنگ شده بود
برای صدات برای آغوش گرمت برای بوسه هات اماسردی حرفاش مانعم شد
باطعنه هاش وبازخم زبوناش سوزوندم
دیگه نتونستم بمونم کنارش آخه فهمیم دیگه دلش جایی برام نداره
تنهاش گذاشتم برای همیشه شایدیک روز دوباره دیدمش
ازهمین الان برای اون روز لحظه شماری می کنم
کاشکی برگرده ودوباره بهم بگه دوست دارم
باید فراموشت کنم
چندیست تمرین میکنم
من می توانم! می شود!
آرام تلقین میکنم.
حالم، نه، اصلآ خوب نیست...
تا بعد بهتر می شود!!
فکری برای ِ این دل ِ تنهای ِ
غمگین میکنم.
من می پذیرم رفته ای،
و بر نمی گردی همین!
خود را برای ِ درک این، صد بار تحسین میکنم.
کم کم ز یادم می روی،
این روزگار و رسم اوست!
این جمله را با تلخی اش
صد بار تضمین میکنم.
آرامم میکند تنها، قدم های تنهایی اما با یادی از گذشته ها و صدایی که
میخواند و نگاهی رو به آسمان
نگاه میکنم این روزها ...این روزها همه چیز را نگاه میکنم ... حتی او را !
کمي عوض شدم؛
ديريست از خداحافظي ها غمگين نميشوم؛
به کسي تکيه نميکنم .؛
از کسي انتظار محبت ندارم؛
خودم بوسه ميزنم بر دستانم ؛
سر به زانو هايم ميگذارم و سنگ صبور خودم ميشوم...
چقدر بزرگ شدم يک شبه !!!
بــه هـــرکــس مـــی گـــویـــم "تـــــو"
بـــه خـــودش مــیــگـــیــرد. . .!
امـــا نـــمـــی دانــــــد کــــــه
هــیـــچ کــس بـــرای مـن
"تـــــــو"
نـــمــی شـــود. . . . !
بــــــهانه گـــــــير ،زبــــــــــان نفهم … دلـــــــــــم را مـيگويـــــــــم … !
آخــــــــر تــــورا از کـــــــجا برايش بـــــــــياورم