کاش می فهمیدی درد من چیست
چیز زیادی ازت نمی خواستم
فقط کمی محبت
همین
کاش می فهمیدی درد من چیست
چیز زیادی ازت نمی خواستم
فقط کمی محبت
همین
درد تنهایی کشیدن
مثلِ کشیدنِ خطهایِ رنگی روی کاغذِ سفید
شاهکاری میسازد به نامِ دیوانگی...!
و من این شاهکارِ را به قیمتِ همهٔ فصلهایِ قشنگِ زندگیم
خریده ام...
تو هر چه میخواهی مرا بخوان
دیوانه
خود خواه
بی احساس.......
نمیــــــــفروشــــــــــم..!
دلم خیلی تنگ شده برا اون وقت هایی که
دلت برام تنگ میشد ...
امروز اومد بعد خیلی وقت دلم براش خیلی تنگ شده بود
اماانگاراون اینطوری نبود
دلم می خواست مثل قبل توی آغوشش بگیرتم ونوازشم کنه
امابی اعتناساکت بود حرفی نمیزد
می خواستم بگم تواین مدت که نبودی خیلی دلم برات تنگ شده بود
برای صدات برای آغوش گرمت برای بوسه هات اماسردی حرفاش مانعم شد
باطعنه هاش وبازخم زبوناش سوزوندم
دیگه نتونستم بمونم کنارش آخه فهمیم دیگه دلش جایی برام نداره
تنهاش گذاشتم برای همیشه شایدیک روز دوباره دیدمش
ازهمین الان برای اون روز لحظه شماری می کنم
کاشکی برگرده ودوباره بهم بگه دوست دارم
باید فراموشت کنم
چندیست تمرین میکنم
من می توانم! می شود!
آرام تلقین میکنم.
حالم، نه، اصلآ خوب نیست...
تا بعد بهتر می شود!!
فکری برای ِ این دل ِ تنهای ِ
غمگین میکنم.
من می پذیرم رفته ای،
و بر نمی گردی همین!
خود را برای ِ درک این، صد بار تحسین میکنم.
کم کم ز یادم می روی،
این روزگار و رسم اوست!
این جمله را با تلخی اش
صد بار تضمین میکنم.
آرامم میکند تنها، قدم های تنهایی اما با یادی از گذشته ها و صدایی که
میخواند و نگاهی رو به آسمان
نگاه میکنم این روزها ...این روزها همه چیز را نگاه میکنم ... حتی او را !
کمي عوض شدم؛
ديريست از خداحافظي ها غمگين نميشوم؛
به کسي تکيه نميکنم .؛
از کسي انتظار محبت ندارم؛
خودم بوسه ميزنم بر دستانم ؛
سر به زانو هايم ميگذارم و سنگ صبور خودم ميشوم...
چقدر بزرگ شدم يک شبه !!!
بــه هـــرکــس مـــی گـــویـــم "تـــــو"
بـــه خـــودش مــیــگـــیــرد. . .!
امـــا نـــمـــی دانــــــد کــــــه
هــیـــچ کــس بـــرای مـن
"تـــــــو"
نـــمــی شـــود. . . . !
تعداد صفحات : 3